Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بیمه کردن
2 . بیمه شدن
[فعل]
to insure
/ɪnʃˈʊɹ/
فعل گذرا
[گذشته: insured]
[گذشته: insured]
[گذشته کامل: insured]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیمه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیمه کردن
1.Have you insured your house against fire?
1. خانهات را در برابر آتشسوزی، بیمه کردهای؟
2
بیمه شدن
بیمه بودن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
insurance underwriter
insurance scheme
insurance premium
insurance policy
insurance firm
insured
insurer
insurgence
insurgency
insurgent
کلمات نزدیک
insurance
insuperable
insultingly
insulting
insult
insurer
insurgency
insurgent
insurmountable
insurrection
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان