Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . توهین
2 . توهین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
insult
/ˈɪnsʌlt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
توهین
اهانت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهانت
بددهنی
توهین
1.that was an insult to me and my family.
1. آن توهینی به من و خانوادهام بود.
[فعل]
to insult
/ɪnˈsʌlt/
فعل گذرا
[گذشته: insulted]
[گذشته: insulted]
[گذشته کامل: insulted]
صرف فعل
2
توهین کردن
اهانت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهانت کردن
توهین کردن
1.How dare you insult me in front of my friends?
1. چطور جرئت میکنی جلوی دوستانم به من توهین کنی؟
2.She insulted my brother by saying he was fat.
2. او با چاق خطاب کردن برادرم، به او توهین کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
insulator
insulation
insulate
insulant
insufficiently
insulting
intangible
integrate
intelligent
intelligently
کلمات نزدیک
insulin
insulator
insulation
insulating
insulated
insulting
insultingly
insuperable
insurance
insure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان