خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرمایهگذاری
[اسم]
investment
/ɪnˈvestmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرمایهگذاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرمایهگذاری
1.This country needs investment in education.
1. این کشور در حوزه آموزش و پرورش به سرمایهگذاری نیاز دارد.
investment income
درآمد (ناشی از) سرمایهگذاری
to encourage foreign investment
تشویق کردن سرمایهگذاری خارجی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
investiture
investing
investigator
investigation
investigate
invidia
invincible
invisible
invitation
invite
کلمات نزدیک
investigator
investigative journalism
investigative
investigation
investigate a crime
investor
inveterate
invidious
invigilate
invigilator
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان