خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درگیر (چیزی بودن)
[صفت]
involved
/ɪnˈvɑlvd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more involved]
[حالت عالی: most involved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درگیر (چیزی بودن)
[با چیزی سر و کار داشتن یا در چیزی مشارکت داشتن]
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دخیل
درگیر
سهیم
1.I’m very involved in local politics.
1. من در سیاست محلی خیلی درگیر هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
involve
involuntary
involuntarily
invoke
invoice
involvement
invulnerable
inward
inward investment
inwardly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان