خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارشآور
[صفت]
itchy
/ˈɪtʃ.i/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: itchier]
[حالت عالی: itchiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خارشآور
[حالت خارش داشتن]
1.I feel itchy all over.
1. همه جایم میخارد.
2.The sweater was itchy.
2. آن ژاکت خارشآور دار بود [خارش ایجاد میکرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
itching
itch
italy
italics
italicize
item
itemize
iterate
iteration
itinerant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان