خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گربه
2 . صندوق پول
[اسم]
kitty
/ˈkɪti/
قابل شمارش
[جمع: kitties]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گربه
بچه گربه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گربه
1.I sat on the sofa with my adorable kitty cat and watched TV.
1. من با گربه نازم روی مبل نشستم و تلویزیون تماشا کردم.
2
صندوق پول
پول وسط
1.We each put £50 in the kitty to cover the bills.
1. ما هر کدام 50 پوند در صندوق پول گذاشتیم تا صورتحسابها را بپردازیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
kittiwake
kitten
kite
kitchenware
kitchenette
kitty-cat
kiwi
kiwi fruit
knackered
knapsack
کلمات نزدیک
kittiwake
kitten heels
kitten
kitsch
kith and kin
kiwi
kiwi fruit
kleenex
kleptomania
km
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان