[اسم]

kiwi

/ˈkiː.wiː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کیوی (میوه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کیوی
مترادف و متضاد kiwifruit

2 کیوی (پرنده‌شناسی)

  • 1.A kiwi is a bird that can't fly.
    1. کیوی پرنده‌ای است که نمی‌تواند پرواز کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان