خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (سریع) نوشیدن
2 . هزینه داشتن
3 . شوکه کردن
[فعل]
to knock back
/nɑk bæk/
فعل گذرا
[گذشته: knocked back]
[گذشته: knocked back]
[گذشته کامل: knocked back]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(سریع) نوشیدن
سر کشیدن
informal
1.Brenda knocked the brandy back quickly.
1. "برندا" سریع برندی را سر کشید.
2
هزینه داشتن
informal
1.His new car knocked him back several thousand dollars.
1. خودروی جدید او چندین هزار دلار برایش هزینه داشت.
3
شوکه کردن
متعجب کردن
1.Hearing the news really knocked me back.
1. شنیدن (آن) خبر واقعاً من را شوکه کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
knock about
knock
knobbly
knob
knitwear
knock down
knock it off!
knock off
knock on wood
knock one off one's feet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان