[اسم]

knob

/nɒb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دستگیره

معادل ها در دیکشنری فارسی: دستگیره
مترادف و متضاد doorknob handle
  • 1.She turned the knob and pushed open the door.
    1. او دستگیره را چرخاند و درب را با هل باز کرد.

2 دسته (تنظیم صدا) شیر (گاز)، اهرم

معادل ها در دیکشنری فارسی: دکمه
the knobs on the radio
دسته‌های روی رادیو
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان