خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرثیه
2 . سوگواری کردن
3 . اظهار تأسف کردن
[اسم]
lament
/ləˈment/
قابل شمارش
1
مرثیه
نوحه، سوگنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوحه
مرثیه
1.a nostalgic lament for lost love
1. مرثیهای نوستالژیک برای عشق از دست رفته
[فعل]
to lament
/ləˈment/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: lamented]
[گذشته: lamented]
[گذشته کامل: lamented]
صرف فعل
2
سوگواری کردن
گریهزاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گریه و زاری کردن
مویه کردن
عزاداری کردن
formal
مترادف و متضاد
bemoan
bewail
1.The nation lamented the death of its great war leader.
1. (مردم) کشور، مرگ رهبر جنگی بزرگشان را سوگواری کردند.
3
اظهار تأسف کردن
افسوس خوردن
formal
1.In the poem he laments the destruction of the countryside.
1. او در شعر از نابود شدن مناطق روستایی اظهار تأسف میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
lameness
lamely
lame-duck
lame duck
lame
lamentable
lamentably
lamentation
lamented
laminate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان