1 . از قلم انداختن
[فعل]

to leave out

/liv aʊt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: left out] [گذشته: left out] [گذشته کامل: left out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از قلم انداختن نادیده گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جا انداختن
  • 1.None of the other children play with her, and I think she feels rather left out.
    1. هیچ یک از دیگر بچه‌ها با او بازی نمی‌کنند و من فکر می‌کنم او حس نادیده گرفته شدن دارد.
to leave somebody/something out (of something)
کسی را از قلم انداختن (از چیزی)
  • I've made a list of names, I hope I haven't left anyone out.
    فهرستی از اسامی درست کرده‌ام، امیدوارم کسی را از قلم نینداخته باشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان