واژه leg به معنای "پا" به عضوی از بدن انسان گفته میشود. مثلا:
".He broke his leg skiing" (پای او هنگام اسکی شکست.)
در فارسی ما بین قسمتهای مختلف پا تفاوت قایل نمیشویم اما انگلیسی زبانها از مچ پا به پایین را foot و از مچ پا به بالا را leg مینامند.
اسم leg در این مفهوم اشاره دارد به هر یک از قسمتهای زیرین یک صندلی، میز و سازههای دیگر که موجب عمودی قرار گرفتن آنها میشود و یا به قسمتهایی گفته میشود که یک میز یا صندلی روی آن قرار میگیرد. مثال:
"the leg of the chair" (پایه صندلی)
3
مرحله (بازی، سفر یا مسابقه)
بخش
1.The final leg of the trip was by donkey.
1.
آخرین مرحله سفر با الاغ بود.
2.We were on the last leg of our journey.
2.
ما در مرحله آخر سفرمان بودیم.
4
پاچه (لباس)
1.He rolled up his trouser legs and waded out into the stream.
1.
او پاچههای شلوارش را بالا زد و وارد رودخانه شد.