خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رها کردن
2 . اخراج کردن
[عبارت]
let go
/lɛt goʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رها کردن
ول کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یله کردن
رها کردن
ول کردن
وادادن
1.Let go of my hand!
1. دستم را رها کن!
2.Let me go. You’re hurting me!
2. ولم کن. داری بهم صدمه میزنی!
2
اخراج کردن
عذر کسی را خواستن
1.They're having to let 100 employees go because of falling profits.
1. آنها مجبورند به خاطر کاهش سود، 100 کارمند را اخراج کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
let down
let bygones be bygones.
let alone
let
lester
let in
let know
let me adjust the rearview mirror.
let me check it in the dictionary.
let me put on my glasses.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان