خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صف کشیدن
2 . برنامهریزی کردن
[فعل]
to line up
/laɪn ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: lined up]
[گذشته: lined up]
[گذشته کامل: lined up]
صرف فعل
1
صف کشیدن
به صف در آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صف بستن
1.The soldiers lined us up against a wall and I thought they were going to shoot us.
1. سربازان، ما را در مقابل دیواری به صف در آوردند و من فکر کردم که آنها میخواهند به ما شلیک کنند.
2.We lined up to receive our food rations.
2. ما صف کشیدیم تا جیرههای غذاییمان را دریافت کنیم.
2
برنامهریزی کردن
1.What projects have you lined up?
1. چه پروژههایی را (برای آینده) برنامهریزی کردهای؟
تصاویر
کلمات نزدیک
line manager
line graph
line drive
line drawing
line
line-out
line-up
lineage
lineal
linear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان