خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (چند) تار مو
2 . قفل
3 . بازیکن خط دوم اسکرام (راگبی)
4 . قفل کردن
5 . قفل شدن
[اسم]
lock
/lɑːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(چند) تار مو
1.She kept a lock of her mother’s hair.
1. او چند تار موی مادرش را نگه داشت.
2.She shook her long, flowing locks.
2. او تار موهای بلند و افشانش را تکان داد.
2
قفل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قفل
مترادف و متضاد
bolt
clasp
fastener
1.She turned the key in the lock.
1. او کلید را در قفل چرخاند.
safety locks
قفلهای امنیتی
3
بازیکن خط دوم اسکرام (راگبی)
لاک
[فعل]
to lock
/lɑːk/
فعل گذرا
[گذشته: locked]
[گذشته: locked]
[گذشته کامل: locked]
صرف فعل
4
قفل کردن
بستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قفل کردن
مترادف و متضاد
bolt
fasten
padlock
open
unlock
to lock something
چیزی را قفل کردن
1. Don't forget to lock the door when you go out.
1. وقتی داری بیرون میروی، فراموش نکن که در را قفل کنی.
2. The gates are locked at 6 o'clock.
2. درها ساعت 6 قفل میشوند.
5
قفل شدن
گیر کردن
1.The brakes locked and the car skidded.
1. ترمزها گیر کردند و ماشین سر خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
location
locate
locally
locality
local post office
lock away
lock in
lock out
lock up
locker
کلمات نزدیک
loch ness
loch
location scout
location
located
lock away
lock in
lock out
lock the barn door after the horse is gone
lock up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان