خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانور
2 . مانور دادن
[اسم]
maneuver
/məˈnuvər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مانور
تمرین عملی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمهید
رزمایش
مانور
مترادف و متضاد
move
1.Reversing round a corner is one of the maneuvers you are required to perform in a driving test.
1. دور زدن یک نبش یکی از مانورهایی است که باید در امتحان رانندگی اجرا کنید.
[فعل]
to maneuver
/məˈnuvər/
فعل گذرا
[گذشته: maneuvered]
[گذشته: maneuvered]
[گذشته کامل: maneuvered]
صرف فعل
2
مانور دادن
با مهارت چیزی را حرکت دادن، با مهارت وارد جایی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مانور دادن
1.to maneuver into a parking space
1. با مهارت وارد جای پارک شدن [با مهارت اتومبیل را پارک کردن]
تصاویر
کلمات نزدیک
mane
mandy
mandrake
mandolin
mandible
manfully
manganese
manger
mangle
mango
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان