خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رفیق
2 . شریک
3 . جفت
4 . زیردست ناخدا
5 . جفتگیری کردن
[اسم]
mate
/meɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رفیق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همصحبت
مترادف و متضاد
friend
1.I was with a mate.
1. من با رفیقم بودم.
2.They've been best mates since school.
2. آنها از دوران مدرسه بهترین رفقای هم بودند.
2
شریک
هم(اتاقی، کلاسی و...)
1.Andrew is one of my classmates.
1. "اندرو" یکی از همکلاسیهای من است.
2.She is my roommate.
2. او هماتاقی من است.
3
جفت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جفت
1.In spring the birds look for mates.
1. در بهار، پرندگان دنبال جفت میگردند.
2.The male bird sings to attract a mate.
2. پرنده مذکر آواز میخواند تا یک جفت را جذب کند.
4
زیردست ناخدا
1.He had worked as a ship's mate for ten years.
1. او برای ده سال به عنوان زیردست ناخدای کشتی کار کرده است.
2.She has been a faithful mate to the captain.
2. او برای کاپیتان زیردست ناخدای وفاداری بوده است.
[فعل]
to mate
/meɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: mated]
[گذشته: mated]
[گذشته کامل: mated]
صرف فعل
5
جفتگیری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جفت شدن
جفتگیری کردن
1.After mating, the female kills the male.
1. بعد از جفتگیری، ماده نر را میکشد.
2.pandas rarely mate in captivity.
2. پانداها به ندرت در اسارت جفتگیری میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
matchstick
matchless
matching
matchbox
match point
material
materialism
materialist
materialistic
materialize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان