خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرخک
[اسم]
measles
/ˈmizəlz/
غیرقابل شمارش
1
سرخک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرخک
1.All our children have had the measles.
1. همهی بچههایمان سرخک گرفتهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
meanwhile
meantime
meant for
meant
means to an end
measly
measurable
measure
measured
measurement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان