خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معمولی
2 . میانهرو (امور سیاسی یا مذهبی)
3 . تصحیح دوم ورقههای امتحانی
4 . اداره کردن
5 . اعتدال گرای
[صفت]
moderate
/ˈmɑdərət/
قابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معمولی
متعادل، متوسط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متوسط
مترادف و متضاد
modest
ordinary
reasonable
temperate
great
immoderate
outrageous
moderate ability
توانایی معمولی
students of moderate ability
دانشآموزانی با توانایی معمولی [متوسط]
moderate amount
مقدار متوسط
Even moderate amounts of the drug can be fatal.
حتی مقادیر متوسط این مواد مخدر هم میتواند کشنده باشد.
moderate heat/speed
حرارت ملایم/سرعت متعادل
1. Cook over a moderate heat.
1. روی حرارت ملایم بپزید.
2. travelling at a moderate speed
2. با سرعت متعادل سفر کردن
2
میانهرو (امور سیاسی یا مذهبی)
متعادل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میانهرو
متعادل
مترادف و متضاد
non-extreme
extreme
moderate views/policies...
دیدگاهها/سیاستهای میانهرو
1. a man of moderate views
1. مردی با دیدگاههای میانهرو
2. the more moderate members of the party
2. اعضای میانهروتر حزب
[فعل]
to moderate
/ˈmɑdərət/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: moderated]
[گذشته: moderated]
[گذشته کامل: moderated]
صرف فعل
3
تصحیح دوم ورقههای امتحانی
4
اداره کردن
تعدیل کردن
to moderate something
چیزی را تعدیل کردن
The students moderated their demands.
دانشجوها تقاضاهایشان را تعدیل کردند.
to moderate discussions/anger/debate ...
اداره کردن [مدیریت کردن] مباحثات/عصبانیت/مناظره و...
He learnt to moderate his anger.
او یاد گرفت که عصبانیتش را مدیریت کند.
[اسم]
moderate
/ˈmɑdərət/
قابل شمارش
5
اعتدال گرای
(فرد) میانه رو
1.an unlikely alliance of radicals and moderates
1. یک اتحاد نامحتمل بین افراطیون و اعتدالیون [افراط گرایان و اعتدال گرایان]
2.He’s coming under pressure from moderates in the party.
2. او دارد از طرف افراد میانهروی حزب تحت فشار قرار میگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
modem
modelling
modeling
model home
model
moderately
moderation
modern
modern languages
modern-day
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان