Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مزاحم شدن
[فعل]
to molest
/məˈlɛst/
فعل گذرا
[گذشته: molested]
[گذشته: molested]
[گذشته کامل: molested]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مزاحم شدن
آزار رساندن
old use
مترادف و متضاد
abuse
assault
harass
pester
1.Lifeguards warned the man not to molest any of the swimmers.
1. غریق نجاتها به مرد هشدار دادند که مزاحم هیچ یک از شناگران نشود.
2.My neighbor was molested when walking home from the subway.
2. برای همسایهام هنگام آمدن به خانه از مترو مزاحمت ایجاد شد.
3.The gang did a thorough job of molesting the people in the park.
3. گروه اراذل و اوباش توانستند به طور کامل به مردم در پارک آزار رسانند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
moleskin
molehill
molecule
molecular weight
molecular mass
molestation
molester
molidae
moliere
molindone
کلمات نزدیک
molehill
molecule
molecular
mole
moldy
molester
mollify
mollusc
mollusca
mollusk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان