خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پادشاه
[اسم]
monarch
/ˈmɑˌnɑrk/
قابل شمارش
[جمع: monarchs]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پادشاه
حاکم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پادشاه
سلطان
شاه
شهریار
مترادف و متضاد
emperor
king
queen
sovereign
1.Men sometimes believe that they are monarchs in their own homes.
1. مردان برخی اوقات باور دارند که حاکم خانههای خود هستند.
2.The monarchs of ancient Rome considered themselves descendants of the gods.
2. پادشاهان رم باستان خود را فرزندان خدایان میدانستند.
3.There are few modern nations that are governed by monarchs.
3. چند کشور امروزی هستند که با پادشاه اداره میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mona
mon.
mommy
momma
momentum
monarchy
monastery
monastic
monday
monet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان