1 . پادشاه
[اسم]

monarch

/ˈmɑˌnɑrk/
قابل شمارش
[جمع: monarchs]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پادشاه حاکم

معادل ها در دیکشنری فارسی: پادشاه سلطان شاه شهریار
مترادف و متضاد emperor king queen sovereign
  • 1.Men sometimes believe that they are monarchs in their own homes.
    1. مردان برخی اوقات باور دارند که حاکم خانه‌های خود هستند.
  • 2.The monarchs of ancient Rome considered themselves descendants of the gods.
    2. پادشاهان رم باستان خود را فرزندان خدایان می‌دانستند.
  • 3.There are few modern nations that are governed by monarchs.
    3. چند کشور امروزی هستند که با پادشاه اداره می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان