خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باتلاق
2 . باتلاق (مجازی)
[اسم]
morass
/məˈræs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باتلاق
مرداب
مترادف و متضاد
bog
quagmire
swamp
1.he managed to free himself from the muddy morass.
1. او توانست خود را از آن باتلاق گلی آزاد کند.
2
باتلاق (مجازی)
گیرودار، وضع بسیار دشوار
مترادف و متضاد
confusion
entanglement
muddle
1.She would become lost in a morass of lies and explanations.
1. او در باتلاقی از دروغها و توجیهات گم خواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
morally
moral
moquette
moped
mopboard
moray
moray eel
morbidly
morbilli
morchella
کلمات نزدیک
morals
morally
moralize
morality play
morality
moratorium
moray
morbid
morbidly
mordant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان