Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مسجد
[اسم]
mosque
/mɑsk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسجد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مسجد
1.They've just built a mosque there.
1. آنها به تازگی در آنجا مسجد ساختهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
moslem
moscow
mosaic
mortuary
mortify
mosquito
mosquito net
moss
most
most iranians eat beef and veal.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان