خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صداپیشگی کردن
2 . نقل کردن
[فعل]
to narrate
/nəˈreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: narrated]
[گذشته: narrated]
[گذشته کامل: narrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صداپیشگی کردن
1.The film was narrated by David Attenborough.
1. فیلم با صدای "دیوید اتنبورو" صداپیشگی شده بود.
2.Walter Cronkite narrated the documentary film.
2. "والتر کرونکایت" آن فیلم مستند را صداپیشگی کرد.
2
نقل کردن
روایت کردن، شرح دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعریف کردن
روایت کردن
نقل کردن
آوردن
مترادف و متضاد
relate
1.The main character narrates the story.
1. شخصیت اصلی، داستان را روایت میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
narcotics
narcotic
narcissus
narcissism
nappy rash
narration
narrative
narrative poetry
narrator
narrow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان