خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گردن
2 . یقه
3 . سر (بطری)
4 . بوسیدن و نوازش کردن
[اسم]
neck
/nek/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گردن
مترادف و متضاد
nape
1.He had the thickest neck I'd ever seen.
1. او کلفتترین گردنی را داشت که تا به حال دیده بودم.
2.She wore a gold chain around her neck.
2. او یک زنجیر طلا دور گردنش انداخته بود.
2
یقه
1.The neck’s too tight.
1. یقهاش خیلی تنگ است.
3
سر (بطری)
[قسمت فوقانی و باریک یک بطری]
the neck of the bear bottle
سر بطری آبجو
[فعل]
to neck
/nek/
فعل ناگذر
[گذشته: necked]
[گذشته: necked]
[گذشته کامل: necked]
صرف فعل
4
بوسیدن و نوازش کردن
informal
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
necessary
nebulous
neb
neatness
neatly
neck and neck
neck of the woods
neck opening
neck ruff
neckband
کلمات نزدیک
necessity
necessities
necessitate
necessary
necessarily
neck and neck
neckerchief
necklace
neckline
necktie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان