خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرستار
2 . (از کسی) پرستاری کردن
[اسم]
nurse
/nɜrs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرستار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرستار
مترادف و متضاد
attendant
caregiver
carer
to work as a nurse
به عنوان پرستار کار کردن
He worked as a nurse in a psychiatric hospital.
او به عنوان یک پرستار در بیمارستان روانی کار میکرد.
[فعل]
to nurse
/nɜrs/
فعل گذرا
[گذشته: nursed]
[گذشته: nursed]
[گذشته کامل: nursed]
صرف فعل
2
(از کسی) پرستاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرستاری کردن
to nurse somebody
از کسی پرستاری کردن
I nursed my father when he was sick.
از پدرم پرستاری کردم، وقتی که مریض بود.
to nurse somebody back to health
از کسی تا بهبودی کامل پرستاری کردن
She nursed her daughter back to health.
او از دخترش تا بهبودی کامل پرستاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
numerous
numeration
numerate
number plate
number cruncher
nursemaid
nursery
nursery rhyme
nursery school
nursing
کلمات نزدیک
nuradin
nuptials
nuptial
nunnery
nunez
nursery
nursery rhyme
nursery school
nursery slope
nursery slopes
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان