خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشاهده
2 . اظهارنظر
[اسم]
observation
/ˌɑb.zərˈveɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشاهده
بررسی، مراقبت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دیدبانی
رصد
نظاره
نظارت
مشاهده
1.She has very good powers of observation.
1. او قوه مشاهده بسیار خوبی دارد.
2.The doctor wants to keep him under observation for a week.
2. پزشک میخواهد برای یک هفته او را تحت مراقبت نگه دارد.
2
اظهارنظر
اظهار، گفته
مترادف و متضاد
remark
1.He made an interesting observation.
1. او اظهارنظر جالبی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
observant
observance
obsequy
obscure
obscenely
observational
observe
observer
obsessed
obsessional
کلمات نزدیک
observant
observance
obsequious
obsequies
obscurity
observation car
observatory
observe
observed
observer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان