خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانع شدن
[فعل]
to obstruct
/əbˈstrʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: obstructed]
[گذشته: obstructed]
[گذشته کامل: obstructed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مانع شدن
مسدود کردن، (راه چیزی را) بند آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سد کردن
1.Please move your car. You’re obstructing traffic.
1. لطفا اتومبیلت را حرکت بده. داری مانع آمد و شد میشوی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
obstinate
obstetrics
obstetrician
obsolete
obsessively
obtain
obtuse
obtuse-angled triangle
obtuse triangle
obvious
کلمات نزدیک
obstreperous
obstinately
obstinate
obstinacy
obstetrics
obstruction
obstructive
obtain
obtainable
obtainment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان