خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متوازن کردن
2 . چاپ افست
[فعل]
to offset
/ˈɔːfset/
فعل گذرا
[گذشته: offset]
[گذشته: offset]
[گذشته کامل: offset]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متوازن کردن
متعادل ساختن، خنثی کردن
مترادف و متضاد
balance
counterbalance
1.Increased wages are offset by higher prices for goods.
1. دستمزدهای افزایش یافته توسط قیمتهای بالاتر کالاها متعادل شده است.
[اسم]
offset
/ˈɔːfset/
قابل شمارش
2
چاپ افست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افست
چاپ افست
تصاویر
کلمات نزدیک
offprint
offline
offing
officiousness
officious
offshoot
offshore
offshore wind
offside
offspring
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان