خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهتنهایی
[عبارت]
on one's own
/ɑn wʌnz oʊn/
1
بهتنهایی
تنها، شخصاً، بدون کمک
مترادف و متضاد
alone
by oneself
without help
1.Are you going on your own?
1. داری بهتنهایی میروی؟
2.He did it on his own.
2. آن را بدون کمک انجام داد.
3.I live on my own.
3. من بهتنهایی [تنها] زندگی میکنم.
all on one's own
کاملاً تنها
I'm all on my own today.
امروز کاملاً تنها هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
on one's last legs
on one's high horse
on one's heels
on one's head
on one's best behavior
on one's shoulders
on one's toes
on one's uppers
on one's way
on parole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان