خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرصت
[اسم]
opportunity
/ˌɑp.ərˈtuː.nət̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرصت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
موقعیت
فرصت
مترادف و متضاد
chance
occasion
opportunity to do something
فرصت برای انجام کاری
Everyone will have an opportunity to comment.
همه فرصتی برای نظر دادن خواهند داشت.
opportunity for something/for doing something
فرصت برای چیزی/انجام کاری
There was no opportunity for further discussion.
هیچ فرصتی برای بحث بیشتر وجود نداشت.
opportunity of doing something
فرصت انجام کاری
At least give him the opportunity of explaining what happened.
حداقل به او فرصت توضیح دادن آنچه اتفاق افتاد را بدهید.
career/employment/job opportunities
فرصتهای شغلی/استخدامی/کاری
to take opportunity
از فرصت استفاده کردن
I'd like to take this opportunity to thank my colleagues for their support.
میخواهم از این فرصت استفاده کنم تا از همکارانم بابت حمایتشان تشکر کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
opportunistic
opportunist
opportunism
opportune
opponent
opportunity shop
oppose
opposed
opposing
opposite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان