خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رو به رو
2 . مخالف
3 . مقابل
4 . مخالف
[حرف اضافه]
opposite
/ˈɑp.ə.zɪt/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رو به رو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برابر
روبرو
محاذی
فرارو
قبال
مترادف و متضاد
across from
face to face with
facing
opposite each other
رو به روی یکدیگر
They sat opposite each other.
آنها رو به روی یکدیگر نشستند.
opposite something/somebody
رو به روی چیزی/کسی
1. Put a check mark opposite the answer that you think is correct.
1. رو به روی پاسخی که فکر میکنید درست است تیک بزنید.
2. We're in the building opposite the library.
2. ما در ساختمان رو به روی کتابخانه هستیم.
[اسم]
opposite
/ˈɑp.ə.zɪt/
قابل شمارش
2
مخالف
متضاد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متضاد
opposite of something
متضاد چیزی
The opposite of "fast" is "slow."
مخالف "سریع" میشود "آهسته".
[صفت]
opposite
/ˈɑp.ə.zɪt/
غیرقابل مقایسه
3
مقابل
روبرو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مقابل
1.Answers are given on the opposite page.
1. پاسخها در صفحه مقابل داده شدهاند.
2.She saw him walking on the opposite side of the road.
2. او را در حال راه رفتن در طرف مقابل خیابان [آن طرف خیابان] دید.
to play/star/appear opposite somebody
مقابل کسی ایفای نقش کردن [نقش مقابل کسی بودن]
a comedy in which he stars opposite Julia Roberts
یک کمدی که در آن او در مقابل "جولیا رابرتز" ایفای نقش میکند
4
مخالف
ضد، وارونه، معکوس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ضد
عکس
آخشیج
1.She tried calming him down but it seemed to be having the opposite effect.
1. او تلاش کرد او را آرام کند، اما بهنظر رسید که تأثیر معکوس داشت.
in opposite directions
در جهات مختلف
They were moving in opposite directions.
آنها در جهات مخالف حرکت میکردند.
[عبارات مرتبط]
opposite number
1. همتا
تصاویر
کلمات نزدیک
opposing
opposed
oppose
opportunity shop
opportunity
opposite number
opposition
oppress
oppressed
oppression
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان