خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غیبگو
2 . متخصص
3 . معبد خدایان (یونان باستان)
[اسم]
oracle
/ˈɔːrəkl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غیبگو
پیشگو، پیامبر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشگو
غیبگو
1.The king went to the oracle to ask if going to war was a good idea.
1. پادشاه نزد پیشگو رفت تا بپرسد آیا به جنگ رفتن فکر خوبی است یا نه.
2
متخصص
کارشناس، استاد
3
معبد خدایان (یونان باستان)
تصاویر
کلمات نزدیک
or something
or so
or other
or else
or
oracular
oral
oral exam
orally
orange
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان