خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیرامون
[اسم]
periphery
/pəˈrɪfəri/
قابل شمارش
[جمع: peripheries]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیرامون
حاشیه، جنب، کناره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حول
اطراف
formal
1.industrial development on the periphery of the town
1. پیشرفت صنعتی در حاشیه شهر
تصاویر
کلمات نزدیک
peripherals
peripheral
peripatetic teacher
peripatetic
periodically
periscope
perish
perishable
perishables
peritoneum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان