خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وانت
2 . سوارکردن
3 . رونق
4 . قرار (بدون برنامه قبلی برای دوست شدن با جنس مخالف)
[اسم]
pickup
/ˈpɪkʌp/
قابل شمارش
1
وانت
وانتبار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکاپ
مترادف و متضاد
pickup truck
2
سوارکردن
1.The pickup point for the coaches is now in the new bus station.
1. مکان سوارکردن برای اتوبوسها اکنون در ایستگاه اتوبوس جدید است.
3
رونق
افزایش
1.There's been a pickup in the value of the stock.
1. افزایشی در ارزش سهام وجود داشتهاست.
a pickup in the housing market
رونق در بازار مسکن
4
قرار (بدون برنامه قبلی برای دوست شدن با جنس مخالف)
دختر/پسری که برای اولین بار کسی ملاقات میکند (معمولاً در بار)
informal
1.Most people met through casual pickups.
1. اکثر آدمها با قرارهای معمولی با هم آشنا میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pickpocket
pickled garlic
pickled
pickle
pickings
pickup truck
picky
picnic
picnicker
pictish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان