خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیکنیک
2 . به پیک نیک رفتن
[اسم]
picnic
/ˈpɪk.nɪk/
قابل شمارش
1
پیکنیک
گردش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکنیک
مترادف و متضاد
garden party
outdoor meal
1.a picnic area
1. محلی (برای) پیکنیک
کاربرد اسم picnic به معنای پیک نیک
معادل فارسی اسم picnic همان "پیکنیک" است. به مناسبتی که افراد برای صرف غذا و تفریح به مکانی باز و سر سبز معمولا در حومه شهر و یا به پارکها می روند، picnic گفته می شود. مثال:
"a picnic area" (یک محل (برای) پیک نیک)
[فعل]
to picnic
/ˈpɪk.nɪk/
فعل گذرا
[گذشته: picnicked]
[گذشته: picnicked]
[گذشته کامل: picnicked]
صرف فعل
2
به پیک نیک رفتن
1.In summer they picnicked on the beach.
1. در تابستان آنها برای پیک نیک به ساحل رفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
picky
pickup truck
pickup
pickpocket
pickled garlic
picnicker
pictish
pictorial
picture
picture book
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان