خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غامض
2 . مبهم
3 . مسئلهدار
[صفت]
problematic
/ˌprɑbləˈmætɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more problematic]
[حالت عالی: most problematic]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غامض
دشوار، مشکلساز
مترادف و متضاد
difficult
troublesome
easy
1.The situation was problematic for teachers.
1. آن وضعیت برای معلمان مشکلساز بود.
2
مبهم
نامعلوم، نامعین
مترادف و متضاد
doubtful
unsettled
certain
a problematic analysis
یک تحلیل مبهم [ناواضح]
3
مسئلهدار
پرمسئله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مورددار
مسئلهدار
1.He has a very problematic relationship with his father.
1. او رابطه خیلی مسئلهداری با پدرش دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
problem-solving
problem
probity
probe
probationary
proboscis
procedural
procedure
proceed
proceed against
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان