خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرگوش
2 . (گوشت) خرگوش
[اسم]
rabbit
/ˈræb.ɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خرگوش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرگوش
1.She has a pet rabbit.
1. او یک خرگوش خانگی دارد.
2
(گوشت) خرگوش
1.They ate rabbit for dinner.
1. آنها برای شام گوشت خرگوش خوردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rabbi
r-rated
r&r
r&d
r&b
rabbit ears
rabbit warren
rabbitlike
rabble
rabid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان