خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حمایت کردن
2 . جان تازه گرفتن
3 . افزایش یافتن (قیمت)
4 . گردهمایی
5 . ضربات پیدرپی (تنیس)
6 . رالی (اتومبیلرانی)
[فعل]
to rally
/ˈræli/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: rallied]
[گذشته: rallied]
[گذشته کامل: rallied]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمایت کردن
1.The president has called on the people to rally to the government.
1. رئیس جمهور از مردم خواسته تا از دولت حمایت کنند.
2
جان تازه گرفتن
بهبود یافتن
1.He never really rallied after the operation.
1. او هیچوقت بعد از عمل، واقعا بهبودی نیافت.
3
افزایش یافتن (قیمت)
specialized
مترادف و متضاد
recover
1.The pound rallied against the dollar.
1. قیمت پوند نسبت به دلار افزایش یافت.
[اسم]
rally
/ˈræli/
قابل شمارش
4
گردهمایی
تظاهرات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تظاهرات
راهپیمایی
a protest rally
گردهمایی اعتراضی
5
ضربات پیدرپی (تنیس)
6
رالی (اتومبیلرانی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رالی
تصاویر
کلمات نزدیک
raki
rake-off
rake up
rake in the money
rake in
ralph
ram
ram someone or something down someone's throat
ramadan
ramble
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان