خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . املاک
[اسم]
real estate
/ˈriːəl əsteɪt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
املاک
ملک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
املاک
مستغلات
مستغل
1.My father sold real estate.
1. پدرم املاکش را فروخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
real
reagent
reaffirm
ready-to-wear
ready-made
real estate agency
real estate agent
real life
real pleasure
real time
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان