Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بهبود
2 . بخش ریکاوری
[اسم]
recovery
/rɪˈkʌvəri/
قابل شمارش
[جمع: recoveries]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهبود
بازیافت، ترمیم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افاقه
بهبود
نقاهت
1.The economy is showing signs of recovery.
1. اقتصاد نشانههایی از بهبود را نشان میدهد.
2.The government is forecasting an economic recovery.
2. دولت بهبودی در اقتصاد پیشبینی میکند.
2
بخش ریکاوری
واحد مراقبت پس از بیهوشی
مترادف و متضاد
recovery room
1.Your mother is now in recovery.
1. مادر شما الان در بخش ریکاوری است.
تصاویر
کلمات نزدیک
recoverable
recover a file
recover
recourse
recoup
recovery vehicle
recreate
recreation
recreation ground
recreation room
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان