1 . رد کردن 2 . زباله
[فعل]

to refuse

/rɪˈfjuːz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: refused] [گذشته: refused] [گذشته کامل: refused]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رد کردن امتناع کردن، سرپیچی کردن

مترادف و متضاد decline dismiss reject turn down accept
  • 1.She asked me to lend her some money, but I refused.
    1. او از من خواست که به او پول قرض بدهم، اما من امتناع کردم.
to refuse to do something
انجام کاری را رد کردن
  • Cathy refuses to walk instead of riding her bike to school.
    "کتی" پیاده رفتن به مدرسه به جای دوچرخه راندن را رد کرد.
to refuse something
چیزی را رد کردن
  • He's in trouble, but he refused all my offers of help.
    او مشکل دارد، اما او همه پیشنهادهای کمک را رد کرد.
to refuse somebody something
امتناع کردن چیزی از کسی
  • They refused him a visa.
    آنها از دادن ویزا به او امتناع کردند.
[اسم]

refuse

/rɪˈfjuːz/
غیرقابل شمارش

2 زباله آشغال

معادل ها در دیکشنری فارسی: آخال تفاله
مترادف و متضاد garbage rubbish trash
  • 1.the city refuse dump
    1. محل دفع زباله شهری
domestic/household refuse
زباله خانگی
refuse collection/disposal
جمع‌آوری/دفع زباله
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان