خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تجدید فراش کردن
[فعل]
to remarry
/ˌriːˈmæri/
فعل ناگذر
[گذشته: remarried]
[گذشته: remarried]
[گذشته کامل: remarried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تجدید فراش کردن
دوباره ازدواج کردن
1.After his wife died, he swore he would never remarry.
1. بعد از مرگ زنش، او قسم خورد هرگز تجدید فراش نکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
remarkably
remarkable achievement
remarkable
remark
remand center
remedial
remedy
remember
remembrance
remembrance day
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان