خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازپخش کردن
2 . صحنه آهسته (ورزش)
[فعل]
to replay
/ˈriːpleɪ/
فعل گذرا
[گذشته: replayed]
[گذشته: replayed]
[گذشته کامل: replayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بازپخش کردن
to replay something
چیزی را بازپخش کردن
The police replayed footage of the accident over and over again.
پلیس فیلم تصادف را بارها و بارها بازپخش کرد.
[اسم]
replay
/ˈriːpleɪ/
قابل شمارش
2
صحنه آهسته (ورزش)
1.I missed the goal but saw the replay.
1. من گل را ندیدم اما صحنه آهستهاش را دیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
replacement
replaceable
replace
repine
rephrase
replenish
replete
repletion
replica
replicate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان