خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نماینده
2 . نمونه
[اسم]
representative
/ˌreprɪˈzentətɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نماینده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نماینده
a representative of the UN
یک نماینده سازمان ملل
our elected representatives in government
نمایندگان منتخب ما در دولت
[صفت]
representative
/ˌreprɪˈzentətɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more representative]
[حالت عالی: most representative]
2
نمونه
نشانگر، معرف
1.Are you sure this paper is representative of your child's writing?
1. آیا مطمئن هستید که این ورقه [نوشته] نمونه دستخط فرزند شماست؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
represent
repose
reporter
reportage
report
reprimand
reprise
reproach
reproduce
reprove
کلمات نزدیک
representations
representational
representation
represent
reprehensible
repress
repressed
repression
repressive
reprieve
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان