خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرکوب کردن
[فعل]
to repress
/rɪˈpres/
فعل گذرا
[گذشته: repressed]
[گذشته: repressed]
[گذشته کامل: repressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرکوب کردن
فرو نشاندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرکوب کردن
مترادف و متضاد
put down
suppress
1.For years he had successfully repressed the painful memories of childhood.
1. برای سالها او با موفقیت خاطرات دردآور دوران کودکیاش را سرکوب کرده بود.
2.The government was quick to repress any opposition.
2. دولت سریع توانست هر نوع مخالفتی را سرکوب کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
representative
representations
representational
representation
represent
repressed
repression
repressive
reprieve
reprimand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان