خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زننده
[صفت]
repugnant
/rɪˈpʌɡnənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more repugnant]
[حالت عالی: most repugnant]
1
زننده
مشمئزکننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزارنده
انزجارآور
چندشآور
زننده
نکوهیده
مشمئزکننده
مترادف و متضاد
repulsive
1.The idea of eating meat was repugnant to her.
1. فکر خوردن گوشت برای او مشمئزکننده بود.
2.We found his suggestion absolutely repugnant.
2. ما پیشنهاد او را کاملا زننده یافتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
repugnance
repudiation
repudiate
republicanism
republican party
repulse
repulsion
repulsive
reputable
reputation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان