خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حکم
2 . حاکم
[اسم]
ruling
/ˈrulɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حکم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رای
1.Many believe the ruling to be unfair.
1. بسیاری معتقدند که حکم غیر منصفانه بوده است.
2.The court has made a final ruling on the case that the companies acted illegally.
2. دادگاه حکم نهایی را درباره پرونده شرکت هایی که غیرقانونی عمل کرده بودند صادر کرد.
[صفت]
ruling
/ˈrulɪŋ/
قابل مقایسه
2
حاکم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حاکم
تصاویر
کلمات نزدیک
ruler
rule out
rule of thumb
rule of law
rule
ruling party
rum
rumba
rumble
rumble of thunder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان