خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماسه
2 . سنباده زدن
[اسم]
sand
/sænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ماسه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رمل
شن
ماسه
1.The children played all day in the sand.
1. بچهها تمام روز در ماسه بازی کردند.
a grain of sand
یک دانه ماسه
[فعل]
to sand
/sænd/
فعل گذرا
[گذشته: sanded]
[گذشته: sanded]
[گذشته کامل: sanded]
صرف فعل
2
سنباده زدن
صاف کردن (سطح)
مترادف و متضاد
polish
smooth
1.Once it's completely dry, it can be sanded, drilled or cut with normal woodworking tools.
1. وقتی کاملا خشک شود، میتوان آن را سنباده زد، سوراخ کرد یا با ابزار معمول کار با چوب برید.
تصاویر
کلمات نزدیک
sanctuary
sanctity
sanction
sanctimonious
sanctify
sand castle
sand dune
sand martin
sand wedge
sandal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان