1 . موسیقی متن 2 . پارتیتور 3 . امتیاز 4 . نمره 5 . دسته یا گروه بیست‌تایی 6 . امتیاز کسب کردن 7 . نمره گرفتن
[اسم]

score

/skɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موسیقی متن

  • 1.Clint Mansell won the award for best original score.
    1. "کلینت منسل" برنده جایزه بهترین موسیقی متن شد.
  • 2.The score for the movie was composed by John Williams.
    2. موسیقی متن فیلم توسط "جان ویلیامز" نوشته شده است.

2 پارتیتور نت نوشته، نوتاسیون کامل یک قطعه موسیقی

  • 1.There was a mistake in the piano score.
    1. در پارتیتور پیانو یک اشتباه وجود داشت.
an orchestral score
پارتیتور ارکسترا
  • The composer requested a full orchestral score.
    آهنگ‌ساز درخواست یک پارتیتور ارکسترای کامل را کرد.

3 امتیاز گل

معادل ها در دیکشنری فارسی: امتیاز گل
مترادف و متضاد goal point
  • 1.What's the score?
    1. امتیاز چند چند است؟
the final score
امتیاز نهایی
  • 1. The final score was 3-0.
    1. امتیاز نهایی سه به هیچ بود.
  • 2. The final score was Southampton two, Leeds United nil.
    2. امتیاز نهایی ساوت‌همپتون دو و لیدز یونایتد صفر بود.

4 نمره

مترادف و متضاد grade mark rating
a high/low score
نمره بالا/پایین
  • She bragged endlessly about her high score.
    او بیش‌ازحد به خاطر نمره بالایش فخر فروخت.
test/perfect score
نمره امتحان/عالی
  • Most ten-year-olds had test scores ranging between 50 and 70.
    اکثر بچه‌های ده ساله، نمره‌های امتحانی متغیر بین 50 تا 70 داشتند.

5 دسته یا گروه بیست‌تایی بیست (سال)

  • 1.Several cabs and a score of cars were parked outside.
    1. چندین تاکسی و دسته‌ای بیست تایی از ماشین‌ها در آن بیرون پارک شده بودند.
by the score
دسته‌های بیست‌تایی (تعداد خیلی زیاد)
  • Doyle's success brought imitators by the score
    موفقیت "دویل" مقلدان زیادی را در دسته‌های بیست‌تایی (در تعداد خیلی زیاد) با خود آورد.
[فعل]

to score

/skɔːr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: scored] [گذشته: scored] [گذشته کامل: scored]

6 امتیاز کسب کردن گل زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: امتیاز گرفتن گل زدن
مترادف و متضاد gain get win
  • 1.Did either team score yet?
    1. تا الان هیچ کدام از تیم‌ها گل زده‌اند؟
to score a goal
گل زدن
  • It actually meant quite a lot to me to score a goal in this game.
    برایم معنای زیادی داشت که در این بازی گل بزنم.
to score a point
امتیاز کسب کردن
  • You need to score 3 points.
    باید سه امتیاز کسب کنی.

7 نمره گرفتن

مترادف و متضاد achieve gain get
  • 1.Girls usually score highly in language exams.
    1. دخترها معمولا در امتحانات زبان نمره بالاتری می‌گیرند.
  • 2.She scored 98% in the French test.
    2. او در امتحان زبان فرانسه 98 از 100 گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان